"تاریخچه ظهور و پیشگامان هنردرمانی"
در طول تاریخ، همیشه هنر بر خلاف علم لحاظ می شد و موضع هنر بیشتر در فلسفه و عمل مورد توجه قرار می گرفت.
خلق هنر یک تمایل ذاتی انسانی است، به همین دلیل این چنین استدلال می شود که مانند زبان و ساخت ابزار، می تواند به عنوان یک ویژگی گونهی انسانی در نظر گرفته شود (دیسانایاک، 1992)
انسان ها همواره از هنر برای برقراری ارتباط با یکدیگر و آرامش گرفتن استفاده میکردند، با این وجود، این وضعیت به واسطهی یافته های علمی اخیر درباره چگونگی تاثیر تصاویر بر هیجانات، افکار و احساساس تندرستی به تدریج تغییر کرد و هنردرمانی به شیوهی علمی آن، تحت تاثیر روندهای روانشناختی و پزشکی علمی قرن بیستم قرار گرفت (یونگ، آساوا، 1994)
روانشناسان زیادی دریافتند که گاهی افراد مبتلا به بیماری های روحی و روانی، احساسات خود را از طریق نقاشی یا سایر آثار هنری بروز میدهند.
در سال 1992، روانپزشک آلمانی هانس پرینزورن (1995/1992) کتاب "نبوغ هنری در بیماران روانی" را منتشر کرد، کتابی که کارهای هنری افراد بستری شده در تیمارستان های سراسر اروپا را به تصویر میکشید و توصیف میکرد.این اثر هم متخصصان روانپزشکی و هم هنرهای زیبا را به چالش کشید تا در اندیشه خود درباره بیماری های روانی و هنر تجدید نظر کنند (مک گرگور 1989). همین امر موجب آغاز مطالعه در هنر به عنوان یک روش تشخیص، برقراری ارتباط و درمان در افراد، توسط روانشناسان شد.
در اواسط قرن بیستم شمار زیادی از افراد، جداگانه شروع به استفاده از واژه "هنردرمانی" هنگام کار با درمانجویانشان کردند. این پیشروان، حرفه ای را توصیف کردند که با حرفه های قدیمی متفاوت بود. از آنجا که تا آن زمان آموزش رسمی هنردرمانی وجود نداشت، این نویسندگان از طریق سایر متخصصان، روانپزشکان، روان تحلیلگران و سایر متخصصان بهداشت روان آموزش دیده بودند.
چهار نویسنده برجسته جهانی که تاثیر بهسزایی در رشد این رشته داشتهاند عبارتند از مارگارت نامبرگ (MargaretNaumburg)، ادیت کرامر(Edit Kramer)، الینور المن (E, Ulman) و کویاتکوفسکا (Kwiatkoeska). تاثیر کارهای ماندگار آنها در این زمینه همچنان به عنوان منابع اصلی در ادبیات هنردرمانی معاصر مورد استفاده قرار میگیرد (مالچیودی، 2012).
بیشتر از هر نویسندهای، از مارگارت نامبرگ به عنوان بنیانگذار اصلی هنردرمانی آمریکا و در واقع "مادر هنردرمانی" یاد میشود (یونگ، آساوا، 1994). کارهای اولیه وی در مدرسه والدن که به همراه خواهرنش فلورانس سین انجام میداد و بعدها در محیطهای روانپزشکی نیز به کار برد، آغازگر چیزی بود که امروزه به عنوان هنردرمانی میشناسیم. با توجه به آشنایی که با ایده فروید و یونگ داشت، کار هنری درمانجویان را به عنوان یک نماد ارتباطی از مواد ناهشیار در شکلی مستقیم، بدون سانسور و بنیادی میدید (مالیچودی، 2012). وی ارزش اصلی هنردرمانی را ایفای نقش آن به عنوان وسیلهای برای برقراری ارتباطی نمادین میدانست که گاهی آن را "رواندرمانی هنر" مینامند. وی کمتر بر کیفیت محصول هنری تاکید داشت و توجه عمدهی وی معطوف به حرفهایی بود که آن اثر برای گفتن داشت (روبین، 1396).
بر خلاف نامبرگ که از تکنیکهای روان کاوی استفاده کرده بود، ادیت کرامر فرایندهای هنردرمانی را بر اساس نظریه شخصیت فروید تعریف کرد. اگرچه که هر دو متکی به نظریه روان کاوی بودند اما تعریفشان از هنردرمانی به طور کامل متفاوت بود چرا که یکی بر بعد «درمانی» و دیگری بر بعد «هنر» تأکید داشت. وی نقش عمده هنردرمانی را در قدرت شفادهی این فرایند خلاقانه میدانست و بر اصطلاح هنر به مثابه درمان تأکید کرد که به توان ذاتی درمانی فرایندهای هنری اشاره دارد و مکانیزمهای دفاعی در مرکز این تجربه قرار داشت (کرامر، ۱۹۹۳، ۱۹۷۱). در این دیدگاه کیفیت محصول هنری از ارزش خاصی برخوردار است. این نکته نیز مهم است که کرامر، همواره در مقام یک "درمانگر کمکی" ایفای نقش میکرد و همین امر به او امکان میداد تا آزادانه بر ویژگیهای درمانگر و شفادهندگی فرایند خلاق تمرکز نماید، در حالی که نقش نامبرگ، "درمانگر اصلی" بود (روبین، ۱۳۹۶).
برجسته ترین کمک الینور اولمن در این زمینه به عنوان یک نویسنده و ویراستار بود. وقتی که هیچ نشر دیگری در این زمینه وجود نداشت، وی مجله هنر درمانی بولتن ۱۹۶۱ (مجله آمریکایی هنر درمانی که نشر آن در سال ۲۰۰۲ به پایان رسید) را تأسیس کرد (یونگ، آساوا، ۱۹۹۴). علاوه بر آن اولمن (همراه با همکار خود داچینگر، ۱۹۷۵٫۱۹۹۶) نخستین کتاب مقالات جمع آوری شده در زمینه هنر درمانی (هنر درمانی در نظریه و عمل) را منتشر کرد که سالها به عنوان یکی از معدود متونها در این زمینه به شمار می رفت. وی در مقاله خود تحت عنوان "هنر درمانی، مشکلات تعریف" به چالش های موجود در زمینه تعریف آن پرداخت (مالچیودی، ۲۰۱۲). اولمن ساده و روشن نتیجه گرفت که هنر درمانی بایستی به هر دو رشته هنر و درمان وفادار باشد. توضیح وی درباره ارتباط میان این دو آشکار بود: قلمرو هنر درمانی به منظور مطابقت با تلاشهای صورت گرفته در این زمینه می بایست به گونه ای ترسیم گردد که بسط معانی هر دو واژه هنر و درمان تا آنجایی پیش برود که هیچ یک معنای اصلی خود را از دست ندهد (روبین، ۱۳۹۶).
آخرین نفر از این چهار زن برجسته کویاتکوفسکا سهم عمده ای در زمینه های تحقیق و هنردرمانی خانواده داشت وی تجربیات خود را در موقعیتهای مختلف روان پزشکی در کتابی خانواده درمانی و ارزیابی از طریق هنر گردآوری کرد که پایه و اساس کار با خانواده ها از طریق هنر شد(کویاتکوفسکا، ۱۹۷۸).
نقش دیگر پیشگامان در سایر کشورها را نیز نباید فراموش کرد. اگر نامبرگ مادر هنردرمانی باشد، پدر این رشته چه بسا هنرمندی بریتانیایی به نام آدریان هیل است. وی اولین شخصی است که نام هنردرمانی را در کتاب خود با نام "هنر در برابر بیماری" (۱۹۴۵) به کار برد. او در سال ۱۹۳۸ از هنر برای سریع تر گذراندن دوره نقاهت بیماری سل استفاده کرد. این تجربه به او ثابت کرد که هنر چیزی بیش از گذراندن وقت است و در واقع افراد با به کارگیری آن از فشار ذهنی رهایی مییافتند (لیمبن، ۱۳۸۸).
هر یک از این پیشگامان به طور گسترده درباره موضوع هنردرمانی سخنرانی کرده اند و به عنوان نخستین مدرسان این حوزه شناخته میشوند. بین دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد ظهور تعداد فزاینده ای از نشریات با موضوع هنردرمانی بودیم که دامنه وسیعی از کاربردها و دیدگاه های مفهومی را ارائه میداد. از مهمترین آنها میتوان به مجله روان درمانی هنر در سال ۱۹۷۳ و مجله هنر درمانی که توسط انجمن هنر درمانی آمریکا به چاپ رسید اشاره کرد (رابین، ۲۰۱۰). افزایش تعداد نشریات در کنار تأسیس انجمن هنر درمانی آمریکا در سال ۱۹۶۹، منجر به شکل گیری هویت حرفه ای هنردرمانگر در مقابل سایر متخصصان شد (شومارکر، اولمن، اندرسون و همکاران، ۱۹۷۶)
اولین برنامه های آموزش رسمی با مدرک هنر درمانی بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ ارائه شد و سرانجام در سال ۱۹۷۷ لوسیل ونتوراولین پایان نامه دکتری هنر درمانی را نوشت (مالچیودی، ۲۰۱۲).